کد مطلب:317107 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253

کتاب طلائی با هفتاد و دو فصل
با طلوع آفتاب روز دهم محرم سال 61 هجری حساس ترین، پرشورترین وقایع تاریخ بشریت و انسانیت می رفت كه انجام گیرد. درباره ی عاشورا و جریان آن روز در كتب مختلف عنوانهای زیاد و متعددی را تخصیص و به كار برده اند مانند «پیكار خونین» یا «گلگون كفنان» یا «عاشورای خونین» یا «عاشورای حسینی» و نظایر آن.

ولی اگر درست به نتایج معنوی و واقعی روز عاشورا توجه كنیم. و به اثری كه از شهادت این شهیدان راه حق به دست آمد نظر اندازیم و به استحكام و دوام دین مبین اسلام كه منشأ آن همین جهاد مقدس می باشد دقیقانه بنگریم انصاف می دهیم كه برای واقعه دهم محرم عنوانی بالاتر



[ صفحه 149]



و با ارزش تر از عناوین فوق باید پیدا كرد.

شرح حال و چگونگی مبارزه این 72 نفری كه در پیكار آن روز در مقابل دهها هزار نفر جنگیدند و با اعمال اعجاب آور و رشادت بی نظیر خود دوست و دشمن را به تحسین واداشتند و مرگ با عزت و شرافت را بر زنده ماندن با عار و ننگ و خواری و ذلت ترجیح دادند چگونه باید در صفحات كتاب منعكس گردد؟... حقا و وجدانا هیچ نویسنده هر، اندازه توانا و دارای قلم سحاری باشد نخواهد توانست حق مطلب را آن طور كه باید و شاید ادا نماید... واقعا اگر توانائی مالی در بین بود و وضع مادی اجازه می داد حداقل می بایست شرح حال این جانبازان حق و حقیقت با طلا، طلای ناب به صورت كتابی درآید و به یاد 72 نفر سرباز فداكار حسینی، هفتاد و دو فصل برای آن قائل گردند ولی اینك كه چنین قدرت مالی در اختیار نیست و انجام این موهبت امكان پذیر نمی باشد لااقل از عنوان معنوی آن استفاده می كنیم و جریان مربوط به وقایع عاشورا را تحت عنوان (كتاب طلائی با هفتاد و دو فصل) مورد بحث قرار می دهیم.



[ صفحه 150]



در هر حال. از همان اول وقت، سیدالشهدا مقدمات جنگی را كه با آن وجود عزیز تحمیل نموده بودند تدارك فرمود لشگر 72 نفری را به دو دسته سواره و پیاده تقسیم كرد. زهیر را مأمور جناح راست و حبیب بن مظاهر را مسئول طرف چپ. پرچم را نیز به علمدار معروف خود یعنی قمر بنی هاشم كه شجاع ترین افراد بود تفویض فرمود و خود در میان میمنه و میسره قرار گرفت و این 72 نفر به قسمی در میدان جنگ موضع گرفتند كه قوای سواره و پیاده در ردیف اول، چادرهای اهل حرم در ردیف دوم و خندقهای پر از خار و خاشاك در ردیف سوم یعنی عقب سر همه و چون احتمال زیاد می رفت كه قوای خصم و سربازان مهاجم بغتتا از پشت، به حمله مبادرت نمایند و چادرها را مورد تاخت و تاز قرار داد و در نتیجه لشگر امام (ع) را با وضع مخاطره آمیزی مواجه سازند لذا طبق دستور سیدالشهدا خار و خاشاكهای خندق ها را آتش زدند تا امكان حمله از عقب منتفی گردد.

نقشه فوق الذكر كه حضرت امام حسین (ع) طرح و



[ صفحه 151]



اجرا فرمودند از نظر تاكتیكی و اصول جنگ آوری بهترین و عالی ترین اقدامی بوده كه با وضعیت و مقتضیات آن روزی می شد انجام داد و این امر مورد تأیید كلیه نویسندگان خارجی است كه درباره پیكار روز عاشورا مطالعات و تحقیقاتی انجام داده و ابراز نظر نموده اند...

بعد از آنكه صف آرائی خاتمه پذیرفت سیدالشهدا در حالی كه قمر بنی هاشم و حضرت علی اكبر (ع) در طرفین آن وجود مبارك قرار داشتند به طرف عمرسعد و لشگریان پیش رفته و در فاصله كمی از آنها توقف فرمودند.

با توقف امام سكوت كاملی فضای میدان كربلا را در برگرفت و حسین (ع) از همین سكوت استفاده نموده و نكات زیر را پس از حمد و ثنای قادر متعال و فرستادن درود بر پیامبر گرامی به لشگریان عمرسعد اعلام داشتند: «ای كسانی كه هم اكنون در این مكان جمع شده و بر كشتن من قیام نموده اید آیا می دانید من كیستم و چرا و چطور به اینجا آمده ام؟... كسی كه در مقابل شما ایستاده و به قتل او مجتمع شده اید فرزند فاطمه دختر پیامبر شما محمد (ص)



[ صفحه 152]



می باشد... این محمد بود كه قلوب شما را به نور حق و ایمان روشن ساخت و به اعراب شرف و بزرگواری بخشید.... آیا فراموش كرده اید كه قبل از بعثت پیامبر در چه وضعی به سر می بردید و چه محیط ننگینی را تحمل می كردید... وه كه شما تا چه اندازه فراموشكار و ناسپاس هستید... آن وقت امروز... آری امروز دست به دست هم داده اید كه نواده چنین پیغمبری را به كشتن دهید...؟ از آن گذشته پدر من علی است فردی كه در اسلام پیش قدم بود و قبل از دیگران به فرستاده خدا ایمان آورد... آیا با این ترتیب و روشی كه پیش گرفته اید توقع شفاعت هم از جدم محمد مصطفی در روز واپسین دارید؟ وای بر شما كه شمشیر به دست آماده پیكار با نواده محمد (ص) می باشید... با این كار، جا و مكان شما به طور حتم و یقین در میان آتشهای جهنم خواهد بود...

آیا آگاهی دارید چرا به روی من شمشیر كشیده اید و اصولا چرا یزید این ارتش و لشگریان را در مقابل نواده پیغمبر قرار داده است؟

روزی كه معاویه یعنی پدر یزید خود را جانشین جدم



[ صفحه 153]



معرفی كرد و بناحق بر این مسند نشست حق و حقیقت، جای خود را به باطل واگذار كرد و فسق و فجور و ناپاكی جایگزین فضائل اخلاقی گردید، افراد درستكار از دستگاه دور شدند و اشخاص بی فضیلت و دغل باز با معاویه همكاری و مشاورت نمودند... اكنون نیز یزید كه فرزند چنان پدری است شدیدتر از پدرش در راه شهوات و امور شیطانی گام برمی دارد»

.... بعد امام حسین (ع) در حالی كه درباره معاویه و همچنین عمل كوفیان و دوروئی آنها مشروحا اظهاراتی فرمودند به فرمایشات خود چنین ادامه دادند:

حال، چشمان خود را كاملا باز كنید و شانه از زیر بار حكومت مرد فاسقی همچون یزید خالی كنید... سرای فانی را به سرای باقی ترجیح ندهید و آخرت را به دنیای ناپایدار نفروشید...، بیائید خداوند را در مدنظر قرار دهید و به سوی باری تعالی روی آورید...

حضرت امام حسین به فرمایشات خود پایان داد و با این اظهارات حجت خود را بر آنها تمام كرد... شما تصور



[ صفحه 154]



ننمائید كه امام از معرفی جد بزرگوار و مقام پدر و مادر گرامیش خدای ناكرده قصد تفاخر داشت.... هر چند فرزند و نواده چنان شخصیتهائی بودن از افتخار و مباهات هم بالاتر است ولی سیدالشهدا از این تذكرات منظور دیگری را دنبال می كرد... عمال یزید و ابن زیاد آنقدر علیه حسین و یاران او تبلیغ كرده بودند كه اصولا سربازان فكر می نمودند با یك مرد اجنبی و خارج از دین مصاف می دهند و از آن بالاتر فعالیت بر ضد دومین امام بزرگوار ما به حدی بود كه لشگریان ابن زیاد در این تصور بودند كه هر كس امام حسین و یاران او را از دم تیغ و شمشیر بگذراند بهشت مینو در انتظارش می باشد... وه چه بی شرم مردمانی بودند.

پس مقصود نهائی امام حسین «ع» از بیانات فوق این بود كه تبلیغات فوق را بی اثر كند و راه هرگونه بهانه را تحت این عنوان كه نمی دانستیم «او كیست» بر آنها سد نماید تا در آینده دستاویز و مستمسكی برای عمل ناشایست خود پیدا نكنند و با توسل به آن خود را مبری نشان ندهند.

هنوز لحظاتی چند از فرمایشات امام نگذشته بود



[ صفحه 155]



كه جنب و جوش زیادی در لشگریان عمرسعد پیدا شد و یك نفر با عجله به سوی عمرسعد پیش رفت خیلی هم با عجله. می دانید او كه بود؟ حر... یعنی همان فردی كه برای اولین بار در سر راه امام قرار گرفت.

عمرسعد از مشاهده حر، كه باشتاب به طرف او می آمد تبسمی بر لب راند زیرا خیال كرد او برای كسب اجازه جهت حمله به حسین و یاران او پیش می آید... حر، نزدیك آمد... نزدیك و نزدیكتر تا آنكه درست مقابل عمرسعد قرار گرفت و آنگاه آشفته حال پرسید. ای عمرسعد آیا واقعا می خواهی با حسین بجنگی؟

عمرسعد با اشتیاق گفت: آری... آیا می خواهی اولین فردی باشی كه به میدان بروی؟

حر، در حالی كه نگاه عجیبی به او می نمود اظهار داشت: خیلی در اشتباهی، من نه تنها با نواده رسول خدا نخواهم جنگید بلكه در ركاب او پیكار خواهم نمود زیرا من بهشت جاوید را انتخاب كرده ام و سپس در حینی كه پشت به عمرسعد نمود شتابان به طرف خیام اهل بیت حركت كرد.



[ صفحه 156]



از آن طرف 72 تن كه از دور ناظر رفتن حر به جانب عمرسعد بوده و سپس مشاهده نمودند كه با عجله به سوی آنها روان است تصور نمودند حر می خواهد نخستین فردی باشد كه به روی یاران حسین (ع) شمشیر بكشد لذا آرایش جنگی و دفاعی خود را مرتب نمودند. هر دو طرف یعنی معاندین و كفار و اهل خیام و حرم كاملا متوجه حركات حر هستند... حر آمد... آمد تا نزدیكیهای محل توقف سیدالشهدا رسید و ناگهان در مقابل دیدگان متعجب لشگریان از اسب به زیر آمد و در حالتی كه سر را پائین انداخته و به شدت ناراحت بود با قدمهای لرزان به سوی امام پیش رفت و سپر خود را به طرز واژگون كه علامت تسلیم بود در دست گرفت و اظهار نمود... ای سرور و پیشوای من. اگر می دانستیم كه این افراد به این قسم با شما رفتار خواهند كرد شخصا شما را به جای امنی می رساندم... و اكنون كه اول نفری بودم كه فرا راه شما قرار گرفتم شرمنده ام و خجلت زده. آیا می توانم امید عفو داشته باشم؟

حضرت در حالی كه پیشانی حر را بوسیده و او را از زمین



[ صفحه 157]



بلند می كردند فرمودند: من از تقصیر تو ای حر، در گذشتم خداوند بخشنده مهربان هم تو را خواهد بخشود. حر، كه از این بابت نهایت رضایت خاطر را احساس می كرد ملتمسانه درخواست نمود كه: چون اولین فردی بودم كه سد راه شما شدم اینك اجازه بدهید تا نیز نخستین شخصی باشم كه در راه شما به میدان جنگ می رود... ای مولای من این اجازه را به من دهید كه تا كفاره گناهانم گردد.

حضرت چون استدعای او را كه با خلوص نیت توأم بود مشاهده كردند با تقاضای وی موافقت نمودند... حر، پس از اجازه سیدالشهدا مانند كسی كه به اصطلاح بال و پر درآورده باشد شمشیر به دست بر روی اسب جهید و به سوی میدان رهسپار گردید..

حر خوب و شجاعانه جنگید. آخر او از ورزیده ترین سربازان و سرداران ابن زیاد محسوب می گردید... جدال و مبارزه او كه از طرف ده ها نفر احاطه شده بود دیدنی و تماشائی بود. مانند شیر می غرید و دور خود گردش می كرد و در هر گردشی تعدادی را از دم تیغ می گذرانید...



[ صفحه 158]



ولی به مصداق مثل معروف كه «پشه چو پر شد بزند پیل را» آخرالامر در اثر كثرت هجوم آورندگان حر بر زمین افتاد و دقایقی بعد در حالی كه تبسم رضایت آمیزی بر لب داشت جان سپرد و با این ترتیب عنوان اولین شهید روز عاشورا به خود اختصاص داد و نخستین فصل كتاب طلائی را با نام خویش تكمیل كرد.

بعد از حر، همانطور كه شب قبل تصمیم گرفته شده بود اول صحابه برای مبارزه و دفاع از حق و حقیقت و در قبال حمله دشمنان عازم میدان نبرد گردیدند زهیر- حبیب بن مظاهر - كلبی - مسلم بن عوسجه - یزید بن زیاد كندی - عبدالله و عبدالرحمن فرزندان عروه غفاری - عباس بن شبیب شاكری - سوید بن عمر و بشیر بن عمر - بربر و عابس و سایر صحابه به تدریج و با اجازه قبلی به مبارزه برخاستند.

یك نكته مهم كه تذكر آن لازم می باشد این است كه شاید برای بعضی این تصور و توهم پیش آید كه سیدالشهدا كه با قلت افراد در قبال لشگر بی حد و حصر دشمنان آگاهی



[ صفحه 159]



كامل داشت كه یارای مقاومت نداشته و مغلوب خواهد شد چرا اصحاب و یا اقوام خود را در چنین جنگی وارد كرد...؟

به جواب، خوب توجه فرمائید اولا حضرت امام حسین همانطور كه در شب قبل به شرحی كه در فصل گذشته ذكر گردید نتیجه جنگ روز بعد یعنی عاشورا را برای آنها روشن نمود و بیعت خود از آنها برداشت تا هر كدام كه میل دارند بروند و برای آنكه شرم حضور مانع نگردد امام سر مبارك را پائین انداختند تا این امر سد راه روندگان نگردد ولی نه تنها هیچ یك به رفتن تن در ندادند بلكه هر كدام با سخنان شورانگیزی مبنی بر تأئید سیدالشهداء آمادگی خود را برای مبارزه اعلام داشتند ثانیا بر طبق روایت كلیه مورخین و برابر تمام اخبار صحیح و مورد اعتماد، در روز عاشورا حضرت امام حسین به هیچ یك از همراهان دستور جنگ و عزیمت به میدان را ندارد بلكه كلیه آنها پس از مراجعه به امام و تقاضای رخصت برای جنگ كه تمامی با خالص ترین و ملتمسانه ترین درخواستها توأم بود روانه میدان می شدند نه بر طبق دستور اولیه امام. ثالثا چون آنها



[ صفحه 160]



می دانستند كه راه حسین (ع) و روشی كه در پیش گرفته صحیح و خداپسندانه است و مقبول درگاه الهی است و نتایج آن موجب سقوط دستگاه جابرانه یزید خواهد شد لذا با كمال میل با این جهاد مقدس مبادرت كردند و علاوه بر آن اصولا وضع امام و طرفداران و همراهانش در قبال حمله و اولتیماتوم عمرسعد صورت جهاد داشت و جهاد نیز بر كلیه افراد ذیربط جنبه وجوب دارد.

شما نمی دانید هر یك از آنها با چه اشتیاقی به مقابله دشمن می شتافتند و چگونه تا آخرین رمق و آخرین قطره خون از پای نمی ایستادند. عجیب جنگیدند و عجیب از مخاصمین كشتند و عجیب جان سپردند. همه آنها در حین جنگ اشعار جنگی و حماسی می خواندند و در حین جان دادن با تبسمی كه از یك خاطره خوش و دخول به دنیای بهتر حكایت می كرد برای همیشه چشم برهم می گذاشتند.

كلبی یكی از صحابه ی حسین (ع) بود در جنگ رشادت عجیبی به خرج داد و طی مبارزه تعداد زیادی را به عدم رهسپار نمود تا بالاخره او نیز كشته شد. وقتی همسر او از



[ صفحه 161]



جریان امر باخبر گردید در بحبوحه مبارزه و تیراندازی و چكاچك شمشیر بهر نحوی بود خود را به بالین شوهرش رسانید و در حالی كه سر او را بر دامن گرفته و در نهایت مهربانی بر سر و صورت شوی خود دست می كشید خطاب به او اظهار داشت (مبارك و گوارا باد بر تو ای كلبی این شهادت. تو چقدر سعادتمند و عاقبت بخیر بودی كه نواده پیغمبر (ص) را تأئید و همراهی كردی و در راه او شربت شهادت را نوشیدی آفرین بر تو...)

... مبارزین روز عاشورا چنان بودند و بانوان و همسرشان چنین...

به خدا شرح مبارزه هر یك كه گاهی انفرادی و گاهی صورت دسته جمعی به خود می گرفت به قدری شورانگیز و به قدری عبرت آور است كه برای هر كدام از آنها بایستی صفحات چندی اختصاص داد...

اولاد بنی هاشم و خانواده حضرت امام حسین چه كردند؟ آنها عجیب ترین و شگفت آورترین مبارزات جنگی را به منصه ظهور رسانیدند، حضرت علی اكبر (ع) - حضرت قاسم -



[ صفحه 162]



عبدالله و محمد فرزندان حضرت زینب (ع) فرزندان مسلم - فرزند امام حسن (ع) چون پرندگان سبك بار در میدان مبارزه جولان می دادند و با رشادت و شهامت غیرقابل وصفی دشمنان را مستأصل و درمانده ساختند. ولی قوای مخاصم مانند مور و ملخ اطراف آنها را می گرفتند و نه تنها با شمشیر بلكه با نیزه - تیر و كمان و حتی سنگ آنها را مضروب، مجروح، و بالاخره به شهادت می رساندند.

مثلا در صفحات تاریخ و اخبار مربوط به واقعه كربلا مندرج است كه علی اكبر (ع) آن قدر ضربات شمشیر بر پیكر مباركش وارد شد كه بدن آن حضرت به صورت قطعه قطعه و تكه تكه درآمده بود.

در این موقع كه مبارزه به اوج شدت رسیده مسئله تشنگی و بی آبی وضع بسیار اسف آوری را با توجه به گرمای سوزنده هوا ایجاد كرد. بیش از چهل و هشت ساعت است كه آب به خیام نرسید و زنان - نوجوانان و كودكان به ویژه اصغر شیرخوار از عطش مشرف به مرگ هستند و صدای واعطشا از هر سو بلند می باشد و از امام و قمر بنی هاشم تقاضای



[ صفحه 163]



آب دارند. حضرت سیدالشهدا كه وضع را چنین دید برای آنكه شاید بتواند به تحصیل آب موفق گردد و ضمنا حجت خود را بر آنها تمام كرده باشد كودك شیرخوار خود یعنی حضرت علی اصغر را بر دست گرفت و به میدان آورد و ضمن بیاناتی، برای تشنگان به ویژه زنان و مخصوصا كودكان خواستار آب گردید ولی دشمنان كه دنی ترین افراد دنیا محسوب می شدند تیری را كه از كمان حرمله زبانه كشید و بر گلوی آن كودك نشست به جای آب در معرض دیدگان پدر قرار دادند...

وه كه چه مردمان سنگدل و خالی از عواطف انسانی بودند....

ولی با تمام این سخت گیریها و با تمام این اعمال وحشیانه و دور از انسانیت و با وجود آنكه جنگاوران حسینی متجاوز از دو شبانه روز آب به دهانشان نرسیده بود معذالك بدون كمترین تزلزلی به مبارزه خود در میان دریای لشگر متخاصم ادامه می دادند و در ضمن جنگ و شمشیر زدن اشعار حماسی نیز می خواندند. واقعا اگر مانند قرن حاضر،



[ صفحه 164]



در آن زمان دستگاه ضبط صوتی وجود داشت و اشعار حماسی آنان را ضبط می نمود مسلما ما هم اكنون بهترین و شورانگیزترین شعرهای جنگی را در اختیار داشتم. و هر چند در كمال تأسف از این فیض محروم هستیم ولی باز صفحات تاریخ بعضی از آنها را در اوراق و صفحات خود ثبت كرده است.

... درست گوش دهید البته با گوش باطنی... این علی اكبر است در حالی كه از طرف دشمنان محاصره شده و صدها شمشیر به طرف او در حركت است ندا در می دهد كه:

انا علی بن الحسین علی

نحن و بیت الله اولی بالنبی

و الله لا یحكم فینا بن الدعی

یعنی: من پسر حسین فرزند علی بن ابیطالب می باشم. به خدا سوگند كه ما از همه كس به پیغمبر نزدیك تر هستیم و قسم به ذات پروردگار امكان ندارد كه تا زنده هستیم اجازه بدهیم مردی كه اصل و نسب صحیحی ندارد بر ما حكومت و فرمانروائی كند...



[ صفحه 165]



در كشاكش این جریانات حضرت ابوالفضل كه در تمام موارد با در دست داشتن پرچم به یاری همه می شتافت و در جنگ با آنها معاونت می نمود متوجه گردید كه تعداد قلیلی از مردان اهل حرم بیشتر باقی نمانده اند كه از جمله برادران او یعنی عبدالله - جعفر و عثمان هستند فورا آنها را احضار نمود و فرمود: آیا فرمایشات مادرم ام البنین را به خاطر دارید كه به ما متذكر شد در راه برادرمان حسین چه باید بكنیم؟.

هر 3 نفر گفتند خوب بیاد داریم كه مادرمان فرموده باید تا آخرین قطره خون در راه حسین (ع) جانبازی نمائیم ولی ای برادر، ما چند بار اجازه مبارزه را خواسته ایم ولی امام رخصت نداده و گرنه برای شركت در جنگ روحمان در پرواز است. قمر بنی هاشم در حالی كه تبسم رضایت آمیزی بر لب داشت گفت فورا آماده جنگ شوید می خواهم شخصا مبارزه و شهادت شما را مشاهده كنم بروید برادران، بروید. آنها هم رفتند و مانند سایرین آنقدر از دشمنان كشتند تا كشته شدند...

در اینجا لازم است كه به دو نكته اشاره شود. اول تشریح



[ صفحه 166]



وضعیت جنگ و نحوه مقابله طرفین با هم است. به طوری كه آگاهی دارند در آن موقع به ویژه در اوائل جنگ، نبرد به صورت تن به تن انجام می گرفت و پس از مغلوب شدن یكی از دو تن، و جنگهای انفرادی بعدی كار به مبارزه دسته جمعی می انجامید. در واقعه كربلا این نكات به هیچ وجه از طرف قوای عمرسعد مراعات نمی گردید مثلا یكی از سرداران و پهلوانان لشگر عمرسعد برای حمله به نفرات امام حسین وارد پیكار می گردید و به اصطلاح مبارز می طلبید. از طرف لشگر سیدالشهدا (ع) یك نفر به مقابله او می شتافت و جنگ تن به تن آغاز می گردید. در اكثر موارد به علت شجاعت و رشادت زاید الوصفی كه افراد حسین بن علی (ع) دارا بودند و در راه یك هدف مقدس انسانی می جنگیدند بر حریف خود غلبه می كردند. در حین مبارزه، چون عمرسعد متوجه می گردید كه سردار و یا سرباز او نزدیك به شكست است برخلاف اصولی جنگی آن زمان با یك اشاره صدها تن سرباز را جهت كمك روانه میدان می كرد و آنها دسته جمعی اطراف آن یك نفر جنگجو و فدائی حسین (ع) را می گرفتند و در معرض



[ صفحه 167]



تهاجم قرار می دادند و چون این وضعیت پیش آمد می كرد ناچار از سربازان سیدالشهدا یك یا دو نفر به یاری دوست خود می شتافتند و پیكار صورت خاصی به خود می گرفت با این ترتیب و با توجه به تعداد لشگریان عمرسعد كه از ده ها هزار نفر متجاوز بود و قلت افراد حسین (ع) ملاحظه می شود كه هر یك نفر از افراد سیدالشهدا مجبور بودند با صدها تن افراد تازه نفس دست و پنجه نرم كنند و با آنان سخت ترین جنگها را در میان بگذارند:

نكته دوم كه متذكر می گردد مربوط به عزیمت طرفداران امام (ع) به میدان جنگ از نظر تقدم و تأخر است. راجع به این موضوع كه مثلا از خانواده اهل بیت و یا از صحابه كدام یك اول وارد مبارزه شده و شربت شهادت را نوشیدند اختلاف زیاد وجود دارد مثلا اظهارنظر می شود كه حضرت علی اكبر (ع) قبل از حضرت قاسم به شهادت نائل گردید ولی بعضی متقابلا ورود قاسم را به میدان مقدم می دانند و یا می گویند حبیب بن مظاهر پیش از زهیر به قتل رسید یا برعكس اول زهیر. این اختلاف نظرات زیاد مهم نمی تواند باشد چون اصل موضوع



[ صفحه 168]



مبارزه و شهادت آنان در راه حق و حقیقت بوده كه به بهترین وجه و شگفت آورترین صورت، آن را به مرحله اجرا و عمل درآوردند و افتخار جاودانی نصیب خود ساختند حال كدام یك اول و كدام یك آخر در این راه مقدس گام برداشته اند به هیچ وجه از اهمیت قضیه نمی كاهد.

«السلام علیكم یا اولیاء الله و احبائه - السلام علیكم یا اصفیاء الله و اودائه - السلام علیكم یا انصار دین الله - السلام علیكم یا انصار رسول الله- السلام علیكم یا انصار امیرالمؤمنین - السلام علیكم یا انصار فاطمة الزهرا سیدة نساءالعالمین - السلام علیكم یا انصار ابی محمد الحسن بن علی الزكی الناصح الامین - السلام علیكم یا انصار ابیعبدالله الحسین - بابی انتم و امی طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم و فزتم فوزا عظیما - فیالیتنی كنت معكم فافوز معكم.

یعنی: سلام بر شما ای دوستان و مقربان خدا و محبان او - سلام بر شما ای بندگان خاص خدا - سلام بر شما ای كسانی كه در راه نصرت یافتن دین حق اقدام نمودید - سلام بر شما ای یاوران رسول و فرستاده خدا - سلام بر شما ای



[ صفحه 169]



كسانی كه علی امیرالمؤمنین را معاضدت و یاوری نمودید - درود و تهنیت بر شما كه جزو یاری كنندگان زهرای اطهر دختر گرامی خاتم النبیین و پیشوای بانوان جهان محسوب می شوید- سلام بر شما كه نصرت دهنده حضرت امام حسن (ع) كه منزه و ناصح و امین است می باشید - سلام بی پایان بر شما كه حضرت امام حسین (ع) را یاری و پشتیبانی نمودید - پدر و مادرم فدای شما باد كه چه نیكو مردمانی بودید و در چه خاك پاك و شریفی جا گرفتید و به چه سعادت بزرگی نائل آمدید - ای كاش من با شما بودم و مانند شما رستگار می شدم.



[ صفحه 170]